Adore you<3(Part¹⁸)
پارت 18
ا . ت ویو
ادا و مامان با بقیه همسایه ها جمع شدن و رفت خرید برای تازه عروس محله
امشب باید خیلی تو چشم باشم نه هرزه و لاشی پس طوری ارایش کردم که شایسته زن جئون جونگ کوک باشه
پس یک ارایشی میکنم که نه خیلی غلیظ باشه و نه خیلی ملایم
زنگ در زده شد و رفتم درو باز کردم
کوک رو دیدم که از همیشه جذاب تر شده بود
زبانم قاصر شده بود از جذابیتش
کوک: ا. ت
ا. ت: ام ... ام... سلام خوش اومدید ممکنه بیاید داخل منتظر باشین من هنوز کاملا حاضر نشدم
کوک: اوکی
کوک اومد داخل و روی میز نشست و یکی از سیبایی که روی میز بود رو برداشت و گاز محکمی گرفت و من رفتم طبقه بالا تا اماده شم
بعد چند دقیقه کوک رو صدا زدم
ا. ت : اقای جئون( کمی داد)
کوک : بله( کمی داد)
ا. ت: بیزحمت یک لحظه میاین بالا؟
کوک: اومد بالا و رفت داخل اتاق ا. ت
ویو کوک
رفتم بالا تو اتاقش که دیدم داره دور خودش میچرخه و حرصی شده
ولی چشمم که به بدن برنزش افتاد هوش از سرم رفت
ا. ت: اقای جئون
ببخشید میشه زیپ پشتی لباسم رو بکشید ؟ دستم بهش نمیرسه .
با تعجب چند لحظه صب کردم و قبول کردم
گفتم: چرا که نه
ا. ت موهاش رو کنار داد و و منتظرم بود
همراه با کشیدن زیپش دست داغم رو به بدن سرد ا. ت میکشیدم
کوک: ا. ت تو چرا اینقد سردی؟
ا. ت : من باید روزی یک بار دوش اب سرد بگیرم
رفتم و بعد بالا کشیدن زیپش از پشت بغلش کردم
ا. ت چشماش رو بست و هیچ اعتراضی نکرد منم از خدا خواسته محکم تر بغلش کردم
ا. ت: چقد گرمی!
کوک: چی؟
ا. ت: ام ... ببخشید یک لحظه یادم رفت رییسمین
کوک: اشکالی نداره
ا. ت کیفی با زنجیر طلاییشو برداشت و کت خز دار مشکیشو برداشت و خواست بپوشه که ازش گرفتم و خودم تنش کردم و موهای بلندشو از زیر کت بیرون کشیدم
#jung_kook_we_love_you
ا . ت ویو
ادا و مامان با بقیه همسایه ها جمع شدن و رفت خرید برای تازه عروس محله
امشب باید خیلی تو چشم باشم نه هرزه و لاشی پس طوری ارایش کردم که شایسته زن جئون جونگ کوک باشه
پس یک ارایشی میکنم که نه خیلی غلیظ باشه و نه خیلی ملایم
زنگ در زده شد و رفتم درو باز کردم
کوک رو دیدم که از همیشه جذاب تر شده بود
زبانم قاصر شده بود از جذابیتش
کوک: ا. ت
ا. ت: ام ... ام... سلام خوش اومدید ممکنه بیاید داخل منتظر باشین من هنوز کاملا حاضر نشدم
کوک: اوکی
کوک اومد داخل و روی میز نشست و یکی از سیبایی که روی میز بود رو برداشت و گاز محکمی گرفت و من رفتم طبقه بالا تا اماده شم
بعد چند دقیقه کوک رو صدا زدم
ا. ت : اقای جئون( کمی داد)
کوک : بله( کمی داد)
ا. ت: بیزحمت یک لحظه میاین بالا؟
کوک: اومد بالا و رفت داخل اتاق ا. ت
ویو کوک
رفتم بالا تو اتاقش که دیدم داره دور خودش میچرخه و حرصی شده
ولی چشمم که به بدن برنزش افتاد هوش از سرم رفت
ا. ت: اقای جئون
ببخشید میشه زیپ پشتی لباسم رو بکشید ؟ دستم بهش نمیرسه .
با تعجب چند لحظه صب کردم و قبول کردم
گفتم: چرا که نه
ا. ت موهاش رو کنار داد و و منتظرم بود
همراه با کشیدن زیپش دست داغم رو به بدن سرد ا. ت میکشیدم
کوک: ا. ت تو چرا اینقد سردی؟
ا. ت : من باید روزی یک بار دوش اب سرد بگیرم
رفتم و بعد بالا کشیدن زیپش از پشت بغلش کردم
ا. ت چشماش رو بست و هیچ اعتراضی نکرد منم از خدا خواسته محکم تر بغلش کردم
ا. ت: چقد گرمی!
کوک: چی؟
ا. ت: ام ... ببخشید یک لحظه یادم رفت رییسمین
کوک: اشکالی نداره
ا. ت کیفی با زنجیر طلاییشو برداشت و کت خز دار مشکیشو برداشت و خواست بپوشه که ازش گرفتم و خودم تنش کردم و موهای بلندشو از زیر کت بیرون کشیدم
#jung_kook_we_love_you
۲۱.۸k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.